آن خیره سر که نعره ز هر سو کِشید و رفت
از دست فاطمه سند او کِشید و رفت
در کوچه ای که جای طلوع و غروب نیست
خورشید را به کنده زانو کِشید و رفت
وقتی که دید سیلی او هم اثر نکرد
انگار که تازه نقشه ی بازو کِشید و رفت
انگار پشت در ثمر مصطفی نبود
درد لگد به سینه و بازو کِشیدو رفت
از دور و بین تماشای آن پلید
دیدند حُرم شعله به گیسو کِشید و رفت
افتاده بود مادرمان زیر دست و پا
گرگی رسید و پنجه به ابرو کِشید و رفت
می گفت زیر لب به علی روز بیعتت
او را به ریسمان هیاهو کِشید و رفت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
فاطمه روزی که خلقت شد سراسر نور بود
نور قبل از خلقتش در ذات حق مستور بود
نوری از وجه خدا مستغرقند در ذات هو
کار او تصویر سبحان ، قبل هر دستور بود
او برای مادری کردن بر عالم زاده شد
یعنی از لطف ربوبی سوی ما مأمور بود
بانوی عصمت که یاری ولایت شأن اوست
نام او منصوره و در آسمان مشهور بود
تا که پای امتحان آمد زحکمت در نیاز
قبل خلقت امتحان داد و به هم مشکور بود
پاسخ زهرا به هر امر خدا لبیک شد
بس که بی چون چرا در طاعت مذکور بود
لیلة القدر علی بدر تمام مصطفی
آمد آن روزی که زیر دست و پا مشهود بود
ای خدا ... انسیة الحورا کجا و میخ در
حوریه رنجور بود و خصم او از نور بود
هیزم ، آتش ، لگد ، نعره ، صدای استخوان
ای عجب ابلیس دون آنجا بساطش جور بود
ثقل کبری بر زمین ، ثقل اکبر در طناب
این چنین منصوره کفر حضرت منصور بود
صبر گر صبر علی این صبر هم دستور بود
فاتح خیبر به قدر صبر خود مأمور بود
کوچه ای تنگ و ... دل سنگ و ... قتال نار و نور
گوشوار و ... سیلی و ... وضعیت ناجور بود
امتحان فاطمه تا زیر سُم اسب رفت
پیش چشم زینبش خون خدا منحور بود
سِرِّ مکنون خدا در کوفه و شام بلا
بر مَلا با معجر پاره ولی در نور بود
راه را گم می کند هر کس که دور از نور شد
این چنین قرآن ناطق تا کنون محجور بود
فتنه را مانند زهرا و علی باید شناخت
باید از هستی گذشتن آنچه را مقدور بود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید در گِرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
قلب آهن را محبت داغ کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت آب شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد سوی پهلویش مرو
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همه ی عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همه ی خواسته ی تو اینست
لحظه ای ام که شده عبد خدا باشم من
تا زمانی که دلم خانه ی این و آنست
جا ندارم که پذیزای شما باشم من
چقدر غرق گنه بودم تو می دیدی
همه ی عمرم ، خجل از روی شما باشم من
کاش می شد به همراه تو یک فاطمیه
میهمان حرم کرب و بلا باشم من
کاش می شد ز دل و جان بکشم ناز تو را
یار تو همچو امام و شهدا باشم من
ای ... عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی
زائر خیمه ی شبزت به کجا باشم من
جان آن مادر غم دیده ی بی یار بیا
به گرفتار میان در و دیوار بیا
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آتش بلند بود که این در شکسته شد
حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد
افتاد تا که سوخته در خادمه رسید
فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد
از بس پیمبر جلوی چشم آن حسود
بوسه به دست و سینه زد آخر شکسته شد
این ماجراست مرد زمین خورده همسرش
این ماجراست شیر خدا سر شکسته شد
می گفت فضه یا که نمی گفت با علی
از پشت در چه فایده حیدر شکسته شد
آنجا طناب را به گلوی پدر که دید
قلب نحیف و نازک دختر شکسته شد
یک مرد از یهود تعجب نموده بود
بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد
زهرا پی علی و مغیره غلاف را
از بس که زد به بازوی مادر شکسته شد