loading...
عاشقانه ها
sadegh-m.ra بازدید : 141 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

 

نامرد به پیش چشم حیدر زدورفت....یک سیلی محکمی به مادر زدورفت

قدم که نمیرسید دفاعی بکنم....با غلاف امدو بر بازوی مادر زدو رفت

بعد از آن واقعه ی تلخ میان کوچه ها....یک حرامی آمدو طعنه به حیدر زدو رفت

 

السلام علیک یا مولا یا امیر المومنین  علی(ع)

السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها

 

فرا رسیدن ایام فاطمیه (فاطمیه دوم)را بر اقا امام زمان (عج)و شیعیان جهان با قلبی اکنده از غم و اندوه تسلیت عرض مینماییم

لعته الله قاتلی یا زهرا(س)

sadegh-m.ra بازدید : 195 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

 

 

آن خیره سر که نعره ز هر سو کِشید و رفت

از دست فاطمه سند او کِشید و رفت

در کوچه ای که جای طلوع و غروب نیست

خورشید را به کنده زانو کِشید و رفت

وقتی که دید سیلی او هم اثر نکرد

انگار که تازه نقشه ی بازو کِشید و رفت

انگار پشت در ثمر مصطفی نبود

درد لگد به سینه و بازو کِشیدو رفت

از دور و بین تماشای آن پلید

دیدند حُرم شعله به گیسو کِشید و رفت

افتاده بود مادرمان زیر دست و پا

گرگی رسید و پنجه به ابرو کِشید و رفت

می گفت زیر لب به علی روز بیعتت

او را به ریسمان هیاهو کِشید و رفت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ 

فاطمه روزی که خلقت شد سراسر نور بود

نور قبل از خلقتش در ذات حق مستور بود

نوری از وجه خدا مستغرقند در ذات هو

کار او تصویر سبحان ، قبل هر دستور بود

او برای مادری کردن بر عالم زاده شد

یعنی از لطف ربوبی سوی ما مأمور بود

بانوی عصمت که یاری ولایت شأن اوست

نام او منصوره و در آسمان مشهور بود

تا که پای امتحان آمد زحکمت در نیاز

قبل خلقت امتحان داد و به هم مشکور بود

پاسخ زهرا به هر امر خدا لبیک شد

بس که بی چون چرا در طاعت مذکور بود

لیلة القدر علی بدر تمام مصطفی

آمد آن روزی که زیر دست و پا مشهود بود

ای خدا ... انسیة الحورا کجا و میخ در

حوریه رنجور بود و خصم او از نور بود

هیزم ، آتش ، لگد ، نعره ، صدای استخوان

ای عجب ابلیس دون آنجا بساطش جور بود

ثقل کبری بر زمین ، ثقل اکبر در طناب

این چنین منصوره کفر حضرت منصور بود

صبر گر صبر علی این صبر هم دستور بود

فاتح خیبر به قدر صبر خود مأمور بود

کوچه ای تنگ و ... دل سنگ و ... قتال نار و نور

گوشوار و ... سیلی و ... وضعیت ناجور بود

امتحان فاطمه تا زیر سُم اسب رفت

پیش چشم زینبش خون خدا منحور بود

سِرِّ مکنون خدا در کوفه و شام بلا

بر مَلا با معجر پاره ولی در نور بود

راه را گم می کند هر کس که دور از نور شد

این چنین قرآن ناطق تا کنون محجور بود

فتنه را مانند زهرا و علی باید شناخت

باید از هستی گذشتن آنچه را مقدور بود

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ 

دود بود و دود بود و دود بود

گل میان آتش نمرود بود

شعله می پیچید در گِرد بهار

خون دل می خورد تیغ ذوالفقار

یک طرف گلبرگ اما بی سپر

یک طرف دیوار بود و میخ در

قلب آهن را محبت داغ کرد

میخ از چشمان زینب شرم کرد

شعله تا از داغ غربت سرخ شد

میخ کم کم از خجالت آب شد

گفت با در رحم کن سویش مرو

غنچه دارد سوی پهلویش مرو

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ 

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من

همه ی عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همه ی خواسته ی تو اینست

لحظه ای ام که شده عبد خدا باشم من

تا زمانی که دلم خانه ی این و آنست

جا ندارم که پذیزای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم تو می دیدی

همه ی عمرم ، خجل از روی شما باشم من

کاش می شد به همراه تو یک فاطمیه

میهمان حرم کرب و بلا باشم من

کاش می شد ز دل و جان بکشم ناز تو را

یار تو همچو امام و شهدا باشم من

ای ... عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی

زائر خیمه ی شبزت به کجا باشم من

جان آن مادر غم دیده ی بی یار بیا

به گرفتار میان در و دیوار بیا

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ 

آتش بلند بود که این در شکسته شد

حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد

افتاد تا که سوخته در خادمه رسید

فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد

از بس پیمبر جلوی چشم آن حسود

بوسه به دست و سینه زد آخر شکسته شد

این ماجراست مرد زمین خورده همسرش

این ماجراست شیر خدا سر شکسته شد

می گفت فضه یا که نمی گفت با علی

از پشت در چه فایده حیدر شکسته شد

آنجا طناب را به گلوی پدر که دید

قلب نحیف و نازک دختر شکسته شد

یک مرد از یهود تعجب نموده بود

بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد

زهرا پی علی و مغیره غلاف را

از بس که زد به بازوی مادر شکسته شد

sadegh-m.ra بازدید : 164 دوشنبه 25 اسفند 1393 نظرات (0)

 

پاییز شد به حرمت مادر بهار ما

اصلا ًفدای فضه ی او روزگار ما

 

خرجيِّ عیدمان همه اش خرج روضه شد

نذر عزای فاطمه دار و ندار ما

 

مردم اگر به جامه ی نو فخر میکنند

پیراهن سیاه عزا افتخار ما

 

اعضای خانواده ی مان را می آوریم

باشد سیاه لشگر بزم اش تبار ما

 

امروز اگر ب مجلس صدیقه سر زنیم

سر میزند به خانه ی قبر و مزار ما

 

پیگیر کار روضه ی زهرا اگر شویم

پیش خدا پیش رَوَد کار و بار ما

 

اینجا برای سینه زدن جایمان کم است

محشر میان حجره ی زهرا قرار ما

 

وقتی برای مادرمان سینه میزنیم

فوراً گرفته میشود از دل غبار ما

 

ما داغ دیده ایم که فریاد میزنیم

خرده نگیر بر غم و داد و هوار ما

 

گریه کنید مادر ما بی گناه بود

ناله کنید مادر ما پا به ماه بود...


آغاز شد تا ماجرا در آن دوشنبه

بیچاره شد شیر خدا در آن دوشنبه

 

در حین صحبت کردن بانوی حیدر

یک مرتبه زد بی هوا... در آن دوشنبه

 

با دست چپ زد... فاطمه با صورت افتاد

روی زمین در کوچه ها در آن دوشنبه

 

با دست دنبال حسن میگشت... ای وای

له شد غرور مجتبی در آن دوشنبه

 

تنها فقط ام ابیها را نکشتند

کشتند اهل بیت را در آن دوشنبه

 

خیلی مسائل با همان سیلی عوض شد

یعنی کفن شد "بوریا" در آن دوشنبه

 

یعنی که حتی زینت دوش پیمبر

افتاد زیر دست و پا در آن دوشنبه

 

با ضربه های خنجر شمر حرامی

راسش جدا شد از قفا در آن دوشنبه

 

اجناس خیمه یک به یک غارت شد و رفت

گهواره و خلخال با... در آن دوشنبه

 

شاعر : رضا قربانی

sadegh-m.ra بازدید : 131 دوشنبه 25 اسفند 1393 نظرات (0)

 

يار هجده بهاره ام زهرا  ***  لحظه اي كن نظاره ام زهرا

 

 

 

هيچكس جز تو نيست آگاه از  ***  مهنت بي شماره ام زهرا

 

 

 

نام زيبايت اي همه هستم  ***  شده ذكر هماره ام زهرا

 

 

 

خيز و مرهم گذار از رحمت  ***  تو بر اين قلب پاره ام زهرا

 

 

 

اندر اين ظلمت ريا و فريب  ***  تو بتاب اي ستاره ام زهرا

 

 

 

حيدرم من،كه در خيبر  ***  كنده با يك اشاره ام زهرا

 

 

 

گفت احمد كه صبر بايد كرد  ***  نه كه من سنگ خاره ام زهرا

 

 

 

من عليهم كجا بوَد آن دون  ***  هم طراز و قواره ام زهرا

 

 

 

بر من و صبرم از خدا آمد  ***  آفرين دوباره ام زهرا

 

 

 

رخ مپوشان ز مرتضي ديگر  ***  نازنين ماهپاره ام زهرا

 

 

 

اين كه صورت گرفتي از حيدر  ***  زده بر جان شراره ام زهرا

 

 

 

تا تورا پشت در،زمين ديدم  ***  شد زكف صبر و چاره ام زهرا

 

 

 

تو روي خاك و دست من بسته  ***  چون كنم من،چكاره ام زهرا

 


ما دل به علي و پدر فاطمه بستيم  ***  صد شكر گدايان در فاطمه هستيم

 

 

 

از روز ازل ريزه خور خوان رسوليم  ***  مرهون عطا و كرم و لطف بتوليم

 

 

 

جز آل نبي ما به كسي كار نداريم  ***  ما جز علي و فاطمه دلدار نداريم

 

 

 

سرمايه ما مهرعلي،عشق رسول است  ***  با مهر تو يافاطمه طاعات قبول است

 

 

 

ما اشك غم از غربت حيدر بفشانيم  ***  ماتم زده از مهنت زهراي جوانيم

 

 

 

تا روز قيامت اگر از ديده بباريم  ***  كم باشد و به تا كه ز غم جان بسپاريم

 

 

 

آنان كه ز كين دست يدالله ببستند  ***  از فاطمه اش سينه و بازو بشكستند

 

شاعر:کربلایی حسن سلیمانی

 

 

sadegh-m.ra بازدید : 120 چهارشنبه 13 اسفند 1393 نظرات (0)

 

السلام عليك يا فاطمه بنت الرسول الله

شهادت مظلومانه ي خانوم خيرالنساء..ام ابيها..حضرت فاطمه ي زهرا(س)

 با دلي آكنده از غم و اندوه بر عموم شيعيان و مسلمين جهان تسليت باد

دانی که چرا سرشک محبوس علیست
یا آه چرا به سینه مانوس علیست
یک مرد نبودست بگوید نامرد
این زن که تو میزني ناموس علیست

لعنه الله قاتلي يا فاطمه

لعنه الله اولي و دومي و سومي

لعنه الله ابوبكر وعمرو عثمان مفسدين في العرض



sadegh-m.ra بازدید : 124 چهارشنبه 13 اسفند 1393 نظرات (0)

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود
آتش به بیت ام ابیها روا نبود
آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست
در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود
حالا چه وقت مجلس شوراي  رهبر است
حیدر مگر خلیفه ی دین خدا نبود
التماس دعا

.
.
.
.

آب! بسوزد دلت
خاک! شود خاک عزا بر سرت
باد! پریشان شوی
چشم! الهی که بباری فقط
پیش نگاه شما… مادر خورشید سوخت

.
.
.
.

دوای مردمان خسته، هیزم
کلیدِ خانه‌های بسته، هیزم
چگونه، تسلیت دادند او را
به جای دسته گل با دسته هیزم؟

.
.
.
.

دانی که چرا سرشک محبوس علیست
یا آه چرا به سینه مانوس علیست
یک مرد نبودست بگوید نامرد
این زن که تو میزني ناموس علیست

.
.
.
.

زنی شهید می شود،زنی به نام فاطمه
مدینه زهر می شود برای کام فاطمه
دری شکسته می شود،دو دست بسته می شود
یلی سکوت می کند، به احترام فاطمه

 

sadegh-m.ra بازدید : 110 شنبه 09 اسفند 1393 نظرات (0)

ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا
وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا
تا باب شفاعت تو باز است چه غم ؟
گر بسته شود تمام درها زهرا
.
.
در زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان
و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان
دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود
.
.
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که تو حرم نداری بانو ؟
ای وسعت دلهای شکسته ، حرمت
.
.
با توام “در” با تو ، تا “دیوار”ها هم بشنوند
عشق یاسین است این یاسی که پرپر می کنی …

 

.
.
دگر پروانه بال و پر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها همه با خون نویسید
که قرآن علی کوثر ندارد
.
.
گر گدای درگه زهرا مقام خویش را
بر سریر سلطنت بخشد عجب دیوانه است
خود شناس ای سائل و زین آستان سر برمدار
کاین گدایی در جهان خود منصب شاهانه است
.
.
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
مُلک وجود فلسفه دیگری نداشت
.
.
چه تعبیری خدا در نقطه دارد ؟
که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا
همین اندازه کوثر نقطه دارد
.
.
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست
.
.
بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد
شمع می میرد و او بار دگر می سوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در می سوزد

sadegh-m.ra بازدید : 101 شنبه 09 اسفند 1393 نظرات (0)

 

 

 

من بودم باب هل اتی را بستند

 

امکان رسیدن به خدا را بستند

 

ای کاش بمیرم که خجالت زده ام

 

من بودم و دست مرتضی را بستند.

 

***

عمریست رهین منت زهرائیم

 

مشهور شده به عزت زهرائیم

 

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

 

ماپیر غلام حضرت زهرائیم.

 

***

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

 

مامور برای خدمت زهرائیم

 

روزی که تمام خلق حیران هستند

 

ما منتظر شفاعت زهرائیم.

 

***

 

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

 

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

 

چو مادر مرده ها باید فغان کرد

 

که طفلان علی مادر ندارند

sadegh-m.ra بازدید : 177 شنبه 09 اسفند 1393 نظرات (0)

 

چه تعبیری خدا در نقطه دارد/ که تفسیری جدا هر نقطه دارد

به تعداد بهار عمر زهرا(س) / همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .

(سوره ی کوثر ۱۸ نقطه دارد)

 

 

 

 

نمایان شد ز خط آتش و دود / که جرم فاطمه حب علی بود

پس از زهرا علی بی همزبان شد / اسیر امتی نامهربان شد . . .

 

عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

 

کدامین شب از آن شب تیره تر بود / که زهرا حایل دیوار و در بود

شبی کاندر هجوم تیغ بیداد / سرت را سینه زهرا سپر بود . . .

 

 

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم

 

یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند . . .

 

 

آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند . . .

 

 

خون است که روی خاک خشت افتاده است / داغ است به قلب سر نوشت افتاده است

خیزید و فرشته را به بیرون ببرید / آتش به در باغ بهشت افتاده است

 

هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست

گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست

از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست

 

تا که نامت بر زبان آمد ، زبان آتش گرفت / سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت

حیدر آمدخاک همچون باد ، گرم گریه شد / خواست تا غسلت دهد ، آب روان آتش گرفت

 

 

نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش

بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش

 

کمی از غسل زیر پیرهن ماند

کمی از خون خشک بر بدن ماند

کفن را در بغل بگرفت و بو کرد

همان طفلی که آخر بی کفن ماند

 

 

الهی داد از این دل داد  از این دل

کنار قبر زهرا کرده منزل

بگو زهرا زجا خیزد ببیند

که اشک دیده کردخاک او گل

 

چنان داغت دلم غمناک کرده / که دست من تو را در خاک کرده

بجایت زینب مظلومه تو / غبار غم ز رویم پاک کرده

 

ز سوز دل کنم گریه برایت / که دیگر نشنوم زهرا صدایت

در و دیوار خانه با نگاهم / بیادم آورد آن ناله هایت

 

.

اگر محور به هر امکان علی بود / ولی بر فاطمه مهمان علی بود

کنار تربتت مظلومه زهرا / سر شب تا سحر گریان علی بود . . .

sadegh-m.ra بازدید : 280 شنبه 09 اسفند 1393 نظرات (0)

ای تمام تار و پود مرتضی 
ای همه بود و نبود مرتضی 

خانه را خالی ز خوشحالی مکن 
یار من پشت مرا خالی مکن 

ای تمام عشق ای خونین جگر 
یا بمان یا که مرا با خود ببر 

ای تمام عشق بانوی علی 
لرزه افتاده به زانوی علی 

از سخن افتاده ای با من ولی 
چشم بگشای, علی هستم علی 

رفتنت خانه خرابم می‌کند 
ماندنت چون شمع آبم می کند 

ای مسیحای علی اعجاز کن 
مشگل مشگل گشا را باز کن 

ای کتاب عشق من بسته مشو 
مثل مردم از علی خسته نشو 
-- 
فاطمه چشمان خود را باز کرد 
با زبان دل سخن آغاز کرد 

ای همیشه همنشین فاطمه 
ای امیرالمؤمنین فاطمه 

ای که غمها را عسل کردی علی 
گوچه را زانو بغل کردی علی 

ای که برارض و سماء هستی امیر 
جان زهرایت سرت بالا بگیر 

این دل غمدیده را هم زنده کن 
جان من, جان من یکبار دیگر خنده کن 

آنکه باید دل غمین باشد منم 
دل غمین و شرمگین باشد منم 

خواستم یاری کنم اما نشد 
ریسمان از دستهایت وا نشد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در رابطه با وبلاگم چیه؟؟؟
    صفحات جداگانه